همه عمر با تو قدح زدیم و نرفت رنج خمار ما - ابوالمعانی بیدل

شعرستان - A podcast by Shaeristan - شعرستان

همه عمر با تو قدح زدیم و نرفت رنج خمار ماچه قیامتی‌که نمی‌رسی زکنار ما به‌کنار ماهمه عمر با تو قدح زدیم و نرفت رنج خمارماچه قیامتی‌که نمی‌رسی زکنار ما به ‌کنار ماچو غبار ناله به نیستان نزدیم‌گامی از امتحانکه ز خودگذشتن مانشد به‌ هزار کوچه ‌دچارماچقدر ز خجلت مدعا زده‌ایم بر اثر غناکه چورنگ دامن خاک‌هم نگرفت خون شکار ماهمه‌را به‌عالم بخودی قدحی‌ست از می عافیتسر و برگ‌گردش رنگ ببین چه خطی‌کشد به‌ حصار مادل ناتوان به‌کجا برد الم تردد عاجزیکه چو سبحه هرقدم اوفتد به هزار آبله ‌کار مابه سواد نسخهٔ نیستی نرسید مشق تأملتقلمی به خاک سیاه زن بنویس خط غبار ماصف رنگ لاله بهم‌شکن‌، می جام‌گل به ‌زمین فکنبه بهار دامن ناز زن ز حنای دست نگار مابه رکاب عشرت پرفشان نزدیم دست تظلمیبه غبار می‌رود آرزو نکشیده دامن یار مانه به دامنی ز حیا رسد نه به دستگاه دعا رسدچورسد به نسبت پا رسدکف دست آبله‌دار ماچو خوش است عمر سبک عنان‌گذرد ز ما و من آنچنانکه چو صبح در دم امتحان نفتد بر آینه بار ماچمن طبیعت بیدلم ادب آبیار شکفتگیزده است ساغررنگ وبو به دماغ غنچه بهار ماشاعر: حصرت ابوالمعانی بیدل رحبقلم: فرهاد جاویدبکوشش: فهیم هنرورRumiBalkhi.Com