با حسن تو آسان نتوان گشت مقابل - ابوالمعانی بیدل

شعرستان - A podcast by Shaeristan - شعرستان

با حسن تو آسان نتوان ‌گشت مقابلحیرت چقدر آینه را پشت و پناه استغزل کاملآفت سر و برگ هوس آرایی جاه استسر باختن شمع ز سامان‌کلاه استغافل مشو از فیض سیه‌روزی عشاقنیل شب ما غازه‌کش چهرهٔ ماه استبا حسن تو آسان نتوان‌ گشت مقابلحیرت چقدر آینه را پشت و پناه استیک چشم تر آورده‌ام از قلزم حیرتاین‌کشتی آیینه پر از جنس نگاه استافسوس‌که در غنچه و بو فرق نکردمدل رفت و من دلشده پنداشتم آه استتا هست نفس رنگ به رویم نتوان‌یافتتحریک هوا بال و پر وحشت کاه استکو خجلت عصیان‌که محیط‌کرمش راآرایش موج، از عرق شرم‌گناه استزان جلوه به خود ساخت جهانی چه توان‌کردشب پرتو خورشید در آیینهٔ ماه استجزسازنفس غفلت دل را سببی نیستاین خانه چو داغ از اثر دود سیاه استآنجاکه تکبرمنشان ناز فروشندماییم و شکستی که سزاوارکلاه استهرچند جهان وسعت یک‌گام ندارداما اگر از خویش برآیی همه راه استزندان جسد منظر قرب صمدی نیستمعراج خیالی تو و ره در بن چاه استاز جلوه‌کسی ننگ تغافل نپسنددبیدل مژه بر هم زدنت عجز نگاه استبقلم: عبدالعزیز مهجوربکوشش: فهیم هنرورRumiBalkhi..Com